سلام به همگی دوستان گلم که تا به اینجا هر چه دارم اینجا از اونها دارم.راستش دیگه انگیزه ای برایه موندن دراینجا ندارم .برایه همین با یه متن اینجا رو به دلم و گذشته ای که داشتم می سپارم گذشته ای که دلم نمیخواست اونطور باشه. گذشته ای که برام پر از خاطرس خاطر ه های خوش و بد خاطره هایی که هیچ وقت از یادم نمیره. علت نموندنم در اینجا اینه که دیگه میخوام خودم باشم همین
رازی است مرا راز گشایی خواهم
دردی است به جانم و دوایی خواهم
گر طور نخواهم و نخواهم دیدن
در طور دل از تو جای پایی خواهم
گر صوفی صافی نشدم در ره عشق
از همت پیر ره صفایی خواهم
گر دوست وفایی نکند بر درویش
با جان و دلم از او جفایی خواهم
بردار حجاب از رخت ای دلبر حسن
در ظلمت شب راهنمایی خواهم
از خویش برون شو ای فرو رفته به خود
من عاشق از خویش رهایی خواهم
در جان منی و می نیابم رخ تو
در کنز عیان کنز خفایی خواهم
من غرقم و دست ناخدایی خواهم
این دفتر عشق را ببند ای درویش