میگن وقتی دل میگیره همون زمانیه که خدا داره آدمو صدا میکنه نمیدونم اما فکر میکنم یه جورایی صحت داره این موضوع میگید نه به دلتون رجوع کنید وقتی که دلتون میگیره.
از دیشب هم یه جورایی دل من گرفته و حالا همین حس رو دارم....
توی سرم داره میسوزه و احساس میکنم غم همه وجودمو گرفته؟! وقتی دستم رو رویه پیشونیم میزارم مثل آتیش داغه!!
سعی میکنم غمم رو توی واژه ای به نام بیماری پنهان کنم و وانمود میکنم که بیمارم ..جسمم بیماره..اما هیچوفت نمیگم: این روحمه که بیمار شده!
نمیدونم دلم از خودم و دیگران گرفته یا از خدا؟!
آره از همه چیز و همه کس دلم گرفته اول از همه از خدا که گاهی خیلی از دستش شاکی میشم و اونوقت تو خلوت شبانم ازش می پرسم:
باز منو فراموش کردی خدا جونم؟؟
اما میدونم فردا صبح یه اتفاق خوب منتظرمه!! مثل همیشه..میدونم که بعد سیاهی سپیدیه!! میدونم که صبح منم بالاخره سر میرسه..
از طرفی از بندش هم دلم گرفته کسی رو که فکر میکردم همدم تنهایی منه بدجور دیشب دلم رو شکست ..تموم دیشب بیدار بودم از غمی که داشتم خوابم نمیبرد و تو تنهایی خودم به گذشته ام فکر میکردم.
از خودم دلم گرفته چون بعضی موقع ها حس میکنم که خودم رو خوب نشناختم.
نمیدونم آدم هایه دیگه وقتی دلشون میگیره چیکار میکنن همین خود شما ها چه کار میکنید؟؟ شاید خیلی هاتون مثل من میرید با خداتون درد و دل میکنید گریه میکنید و از غم هاتون میگید چون اون تنها کسی هست که میدونم حرفامو خوب گوش میده و صدامو میشنوه و بهم آرامش میده.
نمیدونم چرا اکثر آدم ها وقتی دلشون میگیره از دیگران التماس دعا میخوان که براشون دعا کنن.
اما من اینو باور دارم که باید خودمون بیشتر برایه خودمون دعا کنیم .. مثل مریضی که دردشو رو به طیبش میگه!!
شاید بهتر باشم برایه اینکه غم تو چشام معلوم نشه یا بهتر بگم آتیش عشقم از چشام شعله ور نشه یا نه قرمزی چشام که اثرات گریه هام هست معلوم نشه یه نقاب به چهرم بزنم.............