از بخیل در شگفتم ، به فقرى مى‏شتابد که از آن گریزان است و توانگریى از دستش مى‏رود که آن را خواهان است ، پس در این جهان چون درویشان زید ، و در آن جهان چون توانگران حساب پس دهد ، و از متکبّرى در شگفتم که دیروز نطفه بود و فردا مردار است ، و از کسى در شگفتم که در خدا شک مى‏کند و آفریده‏هاى خدا پیش چشمش آشکار است ، و از کسى در شگفتم که مردن را از یاد برده و مردگان در دیده‏اش پدیدار ، و از کسى در شگفتم که زنده شدن آن جهان را نمى‏پذیرد ، و زنده شدن بار نخستین را مى‏بیند ، و در شگفتم از آن که به آبادانى ناپایدار مى‏پردازد و خانه جاودانه را رها مى‏سازد . [نهج البلاغه]

دختر مشرق

 
 
ابر رحمت(پنج شنبه 84 اسفند 11 ساعت 10:25 صبح )

دوستی از رو زمین پاک شده ، مردی مردونگی خاک شده هر کی فکرخودشه تو این زمونه.

تو نخ آب یخ و گرمی نون باید حرف دلمو گوش کنم ، همه دنیا رو فراموش کنم دستمو بلند کنم رو به آسمون ، خودمو رها کنم از اینو اون دلمو جدا کنم از آدما ، سینمو پر کنم از یاد خدا.

دیگه بسه انتظار ،

ابر رحمت ، به سر دنیا ببار

شب تاره، شب تاره ،شب تار، اسمون ، خورشید بردارو بیار



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 5  بازدید

بازدیدهای دیروز:5  بازدید

مجموع بازدیدها: 160515  بازدید


» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «