• وبلاگ : دختر مشرق
  • يادداشت : من و نيستي هايم!!
  • نظرات : 1 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    درود بسيار

    وب جالبي دارين

    موفق باشين

    khodavakili weblogo hal konid hajme matalebo negah kon.

    اي خدا! منتظر بارانم

    دوست دارم که قدم بگذارم

    زيرآن شکوفه هاي مهرت

    زير تکدانه هاي لطفت

    و نگينهاي لباس ابرت

    دوست دارم زير آن راه روم

    توي آن کوچۀ بي نام ونشان، کوچۀ تنهايي، کوچۀدلتنگي

    وبخوانم بهر او:

    آه باران!! باران!!

    شيشه قلب مرا

    بَه! چه زيبا شُستي

    دل زَنگار مرا

    تو چه زيبا رُفتي

    وگل اميدم

    پروراندي و سپاس

    دوست دارم شنوم

    بســم الله الرحمـن الرحيــم

    مبعــث پيـام آور نــور و رحمت حضرت رســول الله ( صل الله عليــه و آله و سلم ) را به پيــشگاه

    مقدس حضرت ولي عصـر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و همه عزيزان تبريک عرض مي نمايم

    بســم الله الرحمـن الرحيــم

    مبعــث پيـام آور نــور و رحمت حضرت رســول الله ( صل الله عليــه و آله و سلم ) را به پيــشگاه

    مقدس حضرت ولي عصـر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و همه عزيزان تبريک عرض مي نمايم

    + sam 

    khob

    in kar behtar bood nesbat be ghabliya

    ham samimi tar

    ham ghavi tar

    tabrik

    bazam migam heyfe

    ketab bekhoon va say kon az tekrar farar koni

    nevisande vagooye nemikone khelghat mikone

    khosh bashi

    نرگس به اندازه ستاره هاي اسمون دوستت دارم

    مرسي بابت دلگرمي هات بابت همه چيز ممنونم

    قسم به اسمان ابي که عطر خدا را در گلها مي پيچد

    و من از ذوق اين عطر افشاني بوستان را به تن مي کشم و با طناب ماه بازي مي کنم؛

    اکنون در بوي گلها خود را شستشو مي دهم و دست دراز مي کنمو دسته گلي به خود هديه مي

    دهم .درميان دل خود اسيرم و ازعشق دريا

    و اسمان مستم ؛ جاده هاي زندگيم به گل ختم مي شود تا در اين مسير راه زندگي ام

    را گم نکنم .دلم مي خواهد نقشي از دلبستگي دستهاي پر نيازم را درذهن

    سيالفضا نقاشي کنم.

    دگر بر شام غمگينم نمي آيي به مهماني

    دگر بر صفحه رويم نمي خواني پشيماني

    تو از افلاک مي آيي و من در قعر دنيايم

    هزاران بار مي گويم به دور از حدس و امکاني

    من از رگبار مي آيم من از برف و زمستان ها

    تو اما آبي و گرمي شبيه يک تب آني

    به احساسم گره خورده حضورت چون غمي شفاف

    غمي در عمق خواهش ها ، به پشت خنده ، زنداني

    تو را من دوست مي دارم ، تو را با عمق احساسم

    بيا بر شام غمگينم هر از گاهي به مهماني

       1   2      >