درود بسيار
وب جالبي دارين
موفق باشين
اي خدا! منتظر بارانم
دوست دارم که قدم بگذارم
زيرآن شکوفه هاي مهرت
زير تکدانه هاي لطفت
و نگينهاي لباس ابرت
دوست دارم زير آن راه روم
توي آن کوچۀ بي نام ونشان، کوچۀ تنهايي، کوچۀدلتنگي
وبخوانم بهر او:
آه باران!! باران!!
شيشه قلب مرا
بَه! چه زيبا شُستي
دل زَنگار مرا
تو چه زيبا رُفتي
وگل اميدم
پروراندي و سپاس
دوست دارم شنوم
آب جوي راکد شد
چلچله بارِ سفر ميبندد
تک گلم باز به من ميخندد
وشگفتا که کماني ازعشق
روي ُپل نقش گرفت
رنگ رنگ وزيبا
که به هر رنگِ کمان تعبيريست از خداي يکتا
اين تن خاکي من
به چه رويي نکند شکر تورا
بارها پيش خودم ميگويم
چه زمين وآسماني !!
چه گل وچه بوستاني !!
چه نسيم دلنوازي !!
چه هواي پاکبازيّ و
در انتظار باران
بازهم منتظر آمدن بارانم
باز در پشت حصار چوبي پنجره ام
دست بُرده زير چانه منتظر ميمانم
اي خدا چند صباحيست دلم ميخواهد
روي تک صندلي کوچک خود در ايوان
بنشينم وببينم که چطور گل سرخ ِزينت گلدانم
تن خود در باران ميشويد
هاتراي من سلام. عزيز نرگس سلام. گلكم منم با تاخير عيد مبعث رو به تو فرشته مهربونم تبريك ميگم. نميدوني چقدر از ديدن كامنت قشنگت و اون محبت هاي خالصت كه تو حرفهات موج ميزد خوشحال شدم. آبجي بخدا منم دلم حسابي برات تنگ شده. اين چندروز كل سيستم من خراب شده بود و همش در گير بودم.نازنين هرجا باشم دلم به يادت مي طپه . تو فرشته نازنين مني و من از ته قلب دوستت دارم.شادباشي عزيزكم
بســم الله الرحمـن الرحيــم
مبعــث پيـام آور نــور و رحمت حضرت رســول الله ( صل الله عليــه و آله و سلم ) را به پيــشگاه
مقدس حضرت ولي عصـر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) و همه عزيزان تبريک عرض مي نمايم
khob
in kar behtar bood nesbat be ghabliya
ham samimi tar
ham ghavi tar
tabrik
bazam migam heyfe
ketab bekhoon va say kon az tekrar farar koni
nevisande vagooye nemikone khelghat mikone
khosh bashi
نرگس به اندازه ستاره هاي اسمون دوستت دارم
مرسي بابت دلگرمي هات بابت همه چيز ممنونم
قسم به اسمان ابي که عطر خدا را در گلها مي پيچد
و من از ذوق اين عطر افشاني بوستان را به تن مي کشم و با طناب ماه بازي مي کنم؛
اکنون در بوي گلها خود را شستشو مي دهم و دست دراز مي کنمو دسته گلي به خود هديه مي
دهم .درميان دل خود اسيرم و ازعشق دريا
و اسمان مستم ؛ جاده هاي زندگيم به گل ختم مي شود تا در اين مسير راه زندگي ام
را گم نکنم .دلم مي خواهد نقشي از دلبستگي دستهاي پر نيازم را درذهن
سيالفضا نقاشي کنم.
دگر بر شام غمگينم نمي آيي به مهماني
دگر بر صفحه رويم نمي خواني پشيماني
تو از افلاک مي آيي و من در قعر دنيايم
هزاران بار مي گويم به دور از حدس و امکاني
من از رگبار مي آيم من از برف و زمستان ها
تو اما آبي و گرمي شبيه يک تب آني
به احساسم گره خورده حضورت چون غمي شفاف
غمي در عمق خواهش ها ، به پشت خنده ، زنداني
تو را من دوست مي دارم ، تو را با عمق احساسم
بيا بر شام غمگينم هر از گاهي به مهماني