• وبلاگ : دختر مشرق
  • يادداشت : شعله هاي خاموش شده عشق
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    گل من اينو به خاطر داشته باش. ممكنه يك نفر بتونه به ما ضربه اي بزنه و خاطرمان رو آزرده كنه. اما اون فقط يك ضربه ميزنه.فقط همين و مطمئنا چيزي كه ما رو از پا در مياره اون ضربه نيست ، بلكه عامل شكست و تباهي و درد و رنج ما ضربه هايي هست كه پس از اون ضربه خودمون به خودمون ميزنيم. و با اينكار خودمون رو تباه مي كنيم. عزيز دلم نااميد شدن ، تسليم شدن، زانوي غم به بغل گرفتن ، به زندگي پشت كردن ، لبخند را فراموش كردن ، تن به غصه سپردن ، اشگ ريختن هاي متمادي ....... همه و همه اينها ضربه هايي هست كه ما خودمون به خودمون ميزنيم .اما چرا ؟؟؟؟ چه كسي ارزش اينو داره كه ما به خاطرش خودمون رو تباه كنيم ؟؟؟؟؟؟ مگكر ما چقدر زنده ايم و يا چقدر قراره زندگي كنيم ؟؟؟؟ چرا بايد مثل عروسك اختيار دلمون به دست ديگران باشه تا هربلايي ميخوان سرش بيارن؟؟؟؟ ؟ چرا بايد اجازه بديم كه ديگران اين عمر كوتاه رو تباه خودخواهي خود كنند ؟؟؟

    نه . اين درست نيست . تو هم ميدوني كه درست نيست . پس بلند شو . بذار اشگاتو پاك كنم. بذار نقش زيباي لبخند رو باز تو چهره ات ببينم. بذار برق اميد رو تو چشمات ببينم و شور زندگي رو تو دلت . تو همون دل زخمي . تو همون دلي كه حالا غرق به خونه. اما اگر تو بخواي. اگر تو اراده كني اين زخم خوب ميشه و دلت دوباره شاداب ميشه .بايد باور كني هيچي تموم نشده و تو هنوز در آغاز راهي و تنها يك شاخه خشكيده سر راهت بود كه پات بهش گير كرده و به زمين افتادي . اما جاده هنوز رو به مقصدي روشن ادامه داره و تو بايد به راه بيافتي .به پشت سرت نگاه نكن. فقط به روبرو ، به اون نوري كه تورو دعوت ميكنه به سوي خودش توجه كن .به راه بيافت . آينده مال تو و در انتظار توست