بازم اين دل من كرده هواي كف العباس

با تسليت ايام شهادت من تازه آپ كردم خوشحال ميشم سر بزنيد.

راستي چرا نيستي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

و اينك صداي رساي بغض آلودي مي رود تا به عالميان بفهماند دل حسين (ع) از تبار دلهاي زميني نه، كه از ذرات متبلور حق بود، دلي بود كه ملائك پريشان موي عالم بايد به هنگام آراستن خويش آن را به دست بگيرند تا ببينند كاستي هاي ملك بودن را و بسوزند در آتش حسرت بني آدم نبودن!

خواهيد به سوي دوست پرواز كنيد، يا زندگي دوباره آغاز كنيد، يك پنجره از اتاق تنهاييتان، هر صبح به سمت كربلا باز كنيد.

سلام دختر جان!

خوبي؟

ميگم که عمرا!! مگه ميشه آدم تو اين جامعه زندگي کنه و خودش باشه.. زهي خيال باطل.. يادت باشه همه دوست دارند خود واقعيشون باشند ولي جراتش رو ندارند (حالا من اسمش رو گزاشتم جرات تو ميتوني چيز ديگه بزاري!)

سلام هاترايي

اين پروانه هات منو ميكشه خانومي!!!

ممنونم...

يا حق

سلام

...

نمي دانم چه بگويم.... حرفت كاملا رسا است ‍، مانند فريادي در بيابان!! بارها فرياد كشيده ام ... اما هميشه در بيابان تنها مي ماني... اين همان چيزي است كه بر من رفت... اگر سهمت را مي خواهي .... بگذار به اين داستان ارجاعت دهم... از كارهاي خودمه .... هر وقت فرصت كردي بخونش.... اين هم آدرسش:

http://alinoori.parsiblog.com/-123468.htm

فقط يك نكته : اين آدرس شما را به ارشيو داستانهاي غروب كارون مي برد ... داستان مورد نظر من ، داستان شيشه بانك است!

وسيع باش و سربزير و سخت!

خسته ام از آرزوها ، آرزوهاي شعاري

شوق پرواز مجازي ، بالهاي استعاري

لحظه هاي کاغذي را ، روز و شب تکرار کردن

خاطرات بايگاني ، زندگي هاي اداري

آفتاب زرد و غمگين ، پله هاي رو به پايين

سقفهاي سردو سنگين ، اسمانهاي اجاري

با نگاهي سر شکسته ، چشمهايي پينه بسته

خسته از درهاي بسته ، خسته از چشم انتظاري

صندليهاي خميده ، ميز هاي صف کشيده

خنده هاي لب پريده ، گريه هاي اختياري

عصر جدولهاي خالي ، پارکهاي اين حوالي

پرسه هاي بي خيالي ، نيمکتهاي خماري

رونوشت روزها را ، روي هم سنجاق کردم

شنبه هاي بي پناهي ، جمعه هاي بي قراري

عاقبت پرونده ام را ، با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزي ، باد خواهد برد باري

روي ميز خالي من ، صفحه باز حوادث

در ستون تسليتها ، نامي از ما يادگاري

شوخي كردم هاتراي گلم . مي دونم چي ميگي و دردت چيه ، آخه ... بماند ...

راستي ، عزيز دلم قرار نيست كه هر كي در باره ي احساس و فكرقشنگت هر چي گفت ، واقعيت باشه ... اصلا كي اين حق و به آدم ها داده كه بدون لحظه اي فكر كردن ، ديگران رو محكوم مي كنند ؟ ........ اينم بمونه ...

خواهر عزيزم مواظب خودت و دلت و احساست و سرمايه هاي با ارزش زندگيت باش . شايد ديگه فرصت به دست آوردن خيلي چيزا رو نداشته باشي ... شايد ...

سلام

خوبي هاترا جونم ؟ مرسي از اينكه زود خبرم كردي و شرمنده

ببينم آبجي جونم كي ازت مي خواد خودت نباشي ، نبيني ، نشنوي ؟؟؟ بگو تا خودم حسابشون و برسم . باشهههههه ؟؟؟

سلام

خوشحالم كه به روز شديد.

اوليش مينوشتم: نشود فاش كسي آنچه ميان من و توست. تا اشارات نظر نامه رسان من و توست...

راستي موفق باشيد.

يا علي

به روزم

من بدترم يا کفن دزده؟

سلام

وقت نشد بخونم بعدا كه خودندم نظر مي دم

موفق باشي

... با فرشتگان آسماني به رقص در آ و عشق را از زلالترين چشمه ها بنوش، آنگاه آواز پروانه ها را با تمامي قلبت خواهي شنيد...

سلام مشرقي!

خوبي خانوم؟

به نظر من خودت باش، حتي اگه تو تموم دادگاههاي دنيا محكومت كنن، اين بهترين راهه.

سبز باشي گلكم.

بادا كودك و پير خردمند درونت همواره در توازن باشند و چشمانت به درخشش چشمان پروانه هاي افسانه ها.