سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پسرکم! ... برادرت را به اعتماد دوستی میان خودتان، ضایع مکن ؛ زیرا آن که حقّش را ضایع کرده ای، برادرت نیست . [امام علی علیه السلام ـ در وصیّت خویش به فرزندش محمّد حنفیه ـ]

دختر مشرق

 
 
سهم من از زندگی چیه؟؟!!(سه شنبه 85 دی 26 ساعت 11:35 صبح )

 این روزها وقتی تو وبلاگ دوستان میرم و میخوام نوشته جدیدشون رو بخونم همه دارن از اعترافات خودشون میگن مثل خانم ناظم که آبجی کوچیکه مجبورش کرده بود اعتراف کنه راستش برام جالب بود این کار. اولش برام آسون جلوه داد اما وقتی به خودم فکر کردم دیدم کار هر کسی نیست راستش اعترافات من بیشتر بر میگرده به احساسم و دلم.

سعی میکنم نگم چون دوست دارم به صورت یک راز بین خودم و یک نفر که خیلی دوستش دارم باقی بمونه اخه فکر میکنم که اعترافات من و اون مشترک باشه همینطور احساسمون که مثل یک راز هست بگذریم شاید معنی اعتراف برای من و اون با همه معنی اعترافات دیگران فرق داشته باشه، نمیدونم!!

بعضی موقع ها که به خودم فکر میکنم این سوال برام به وجود میاد که سهم من از زندگی که دارم چیه؟؟

آدم میتونه سهمشو بگیره، همه سهمشو ولی برای هر سهمی که میگیره باید تاوانی پس بده .عوضش کیف داره آخه اونجوری که میخواستی زندگی کردی.

سهم من از زندگی خودم هستم با تموم اون چیزایی که در وجودمه.سهم من از زندگی انسان بودن با تموم معنی واقعی خودش هست. می خوام اونچه که هستم باشم، دوست ندارم شبیه دیگران باشم، من فقط می خوام مثل خودم باشم ! می خوام ببینم، بشنوم، حس کنم، با آرامش خاطر نفس بکشم، می خوام مثل یه انسان آزاد زندگی کنم.سهم من از زندگی تموم اون چیزاییه که به عنوان یه انسان محقش هستم ولی از من می خوان نبینم، نشنوم، حس نکنم، نخوام و اصلا نفهمم!...من عروسک نیستم که روزی مشتاقانه خریده بشم و یه روز دیگه از روی دلزدگی گوشه انباری بیفتم. از اطرافیانم می خوام باورم کنند که من یه آدمم با تمام آرزوهام، امیدهام، افکارم، احساسم، ‌نیازهام، عشقم، حسرت هام، باورهام، توانایی هام ... یه آدمم با زمانی محدود برای زندگی !...شک ندارم وقتی از احساسم بگم همه بهم میگند احساسم اشتباه محضه و حماقتی کم نظیر. من همیشه در دادگاه هایی محکوم شدم که فرصتی برای دفاع نداشتم. باور کردم که دیگران می تونند با قیافه هایی حق به جانب رفتارهایی غیر منصفانه در موردم داشته باشند....در طول زندگیم خیلی وقتها از سهمم گذشتم، نه به خاطر اینکه قادر به گرفتنش نبودم بلکه فقط به خاطر اینکه به حرف دلم گوش دادم و نخواستم دلی رو برنجونم.سهم من از زندگیم خودم هستم و سرمایه ای هم جز خودم ندارم. قصد تصاحب کسی یا تصرف ملکی یا بالا کشیدن مالی رو ندارم! من می خوام خودم باشم و نمی دونم چرا اینقدر سخته؟!!!

میگم خودمونیم ها اینم برای خودش شد یه اعتراف نه؟

اصلاً نمیدونم چرا این حرفها رو دارم میزنم اما میخوام مغزم رو تخلیه کنم از این حرفها حس میکنم باید با خودم کمی خلوت کنم شاید بعدش به خدام فکر کنم شایدم نه!! 

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 26  بازدید

بازدیدهای دیروز:39  بازدید

مجموع بازدیدها: 157434  بازدید


» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «