• وبلاگ : دختر مشرق
  • يادداشت : وقتي بي تو بودن را احساس کردم!!!!
  • نظرات : 0 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    گلبرگم بشنو و با من بخوان و بيا

    صحبت گل سرخ از باران و

    صحبت باران از گل سرخ است،

    اما هي باد مي آيد،

    آمدن، وزيدن، و افعال ساده ديگر

    با اين همه وقتي که وزيدن باد ... هي بي جهت است،

    يعني چه !؟ هي علامت حيرت! هي علامت پرسش؟

    گل سرخ، پياده اي مغموم است

    گوشه يک پارک قديمي شايد

    خواب دامنه اي دوراز دست را مي بيند

    پس چرا پي ستاره در پياله آب مي گردي گلم ؟!

    يک امشب نخواب و بر بام باد برآ،

    سينه ريز ستارگان باکره را به نرخ يک آواز ساده خواهي خريد

    فکر مي کني من بي جهت به اين زبان هفت ساله رسيده ام؟

    نه به جان گلبرگم ، نه

    بخاطر همه آن خوابهامان در نيمه راه بيم و باور است که چانه مي زنم

    باد که بيايد ، باران که بيايد

    تو بايد به عمد از ميان آوازهاي کودکي بگذري

    چترت را کنار ايستگاهي در مه فراموش کن

    خيس و خسته به خانه بيا

    نمي خواهم شاعر باشي، باران باش

    همين براي هفت پشت روئيدن گل کافي است ،

    چه سرخ ، چه سبز و همين خوب است !

    چه غنچه !! گلبرگم !