• وبلاگ : دختر مشرق
  • يادداشت : داستان من و تو افسانه قشنگي است
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + دورين 

    oh my god
    + قاصدك 
    شايد اين درست است كه داستان من واو هم مثل داستان تو افسانه است
    خوشتر از دوران عشق ايام نيست

    بامداد عاشقان را شام نيست

    مطربان رفتند و صوفي در سماع

    عشق را آغاز هست انجام نيست

    از هزاران در يکي گيرد سماع

    زان که هر کس محرم پيغام نيست

    سلام دوباره ---- بابا بيخيال --- يادمه اين خواننده هه اسمششششششش چي بود --- آها علي دايي --- ميگفت كه بابا بيخيال ناز كردنم حدي داره ------( رضا صادقي ) آها يادم اومد -----خوب بگذريم -- كار قشنگي داري -- امااااااا چه كسي باور كرد جنگل جان مرا --- آتش عشق تو خاكستر كرد ... موفق و پيروز باشي عزيز ----- باي

    ببخشيد منم لات بازي درو وردم --- تازه آپ شد ...

    /http://mehdi-banamak-tanha.persianblog.com

    + مصطفي 
    افسوس افسوس كه افسانه فقط افسانست.
    آرام مي آمد
    خسته و بي جان
    از تكاپوي روزي
    در پي روزي
    پياده مي آمد
    شكرگزار از ناني حلال
    راه دوري بود
    خورشيد خوابش برد
    ناگاه ديد سنگ ها فرو ريخته از كوه بلند
    خفته بر ريل دراز
    او برآشفت كه مبادا…
    صدايي شنيد
    نوري ديد
    سويش دويد
    ولي او در آن شب جز سياهي نبود
    از آن رو خود را شهـابي نمود
    درآورد ز تن جامه ي كهنه را
    به چوبش زد و مشعلي روبه راه
    قطار سيه چونكه نوري بديد
    شتابان ايستاد و سوتي كشيد
    مسافران هراسان
    چه شده؟ ميان كوه و ايستگاه!
    در حالي كه قطارنشينان به بيرون مي نگريستند
    در ترنم سكوت
    او داشت به خاكستر پيراهن خود مي خنديد

    .من به در گفتم و گفتم ولي ديوار نشنيده
    .حتي اين دل شكسته طعم عشقي نچشيده
    .من به در گفتم و گفتم تا كه جونم به سر اومد
    .حتي هيچ كس روي قبرم گل سرخي نكشيده

    سلام عزيز حالت انشالله خوب باشه بلاخره مسافرتم تموم شد و بعد از يه يک ماهي برگشتم نت و خوشحالم ميتونم کنارتون باشم.وبت مثل هميشه عالي عاليه و پرمحتوا.سرم خلوت تر شد بازهم خدمت ميرسم.پاينده باشي و شاد

    با سلام

    به اطلاع مي رساند وبلاگ انجمن شعرا و نويسندگان دانشجو ي دانشگاه زابل آغاز بكار نموده است. به اين وسيله از شمادوست عزيز دعوت مي شود در صورت تمايل سري به اين وبلاگ زده و مارا از نظرخود مطلع نمائيد. اين وبلاگ آماده همكاري با همه وبلاگ نويسان عزيز در همه زمينه ها من جمله تبادل لينك و لوگو مي باشد.

    با آرزوي موفقيت روز افزون

    انجمن ادبي دانشگاه زابل

    سلام

    حالت چه طوره دوست عزيز؟

    مطلب با احساسي بود اشكمو در آوردي

    + چكاوك 
    افسانه چه شيرين باشد چه تلخ فقط افسانه است.. واقعيت را دوست بداريمو تلخش نكنيم
    + ديونه 
    دلم مي‌خواد کوچيک بشي، خيلي کوچيک
    اونقد کوچيک که همه‌ت توي بغلم جا بشه
    که بغلت کنم و مواظبت باشم، که از هيچ طرفي باد سرد نياد سمت تنت
    که بشه دکمه‌هاي پالتومو روت ببندم و زير پالتوم توي بغلم قايمت کنم و هيچکسي هم نفهمه که تو يهويي کجا گم شدي
    يا ازونم کوچيکتر،‌ اونقد کوچيک که توي جيب پالتوم جا بشي
    که بذارمت توي جيبم و دستمم توي جيبم باشه، ‌آروم بگيرمت توي مشتم که موقع راه رفتنم هي بالا پايين نشي که سرت گيج بره
    بقيه‌هاشو هم نمي‌گم برات
    + سوفي 

    چقدر روتين مينويسند اين كامنتها رو. حالم بهم خورد.

    هر كي يه چيزي از جاي ديگه مينويسه لاقل بگه مال خودش نيست. آدرسشم خواست بذاره.

    سلام

    فوق العاده بود... و به راستي كه چه دردهاي مشتركي را مي توان با اين دست نوشته ها لمس كرد. .....

    روزي روم از كوي تو با بار ندامت

    آنسان كه نبيني و نگوئي به سلامت

    دانم اگر امروز نجوئي دل مجروح

    فردا كه نباشم نبري غير ملامت....

    ساده باش و سربزير و سخت!

    آرزومند آرزوهاي شما

    غروب كارون

    farzane

       1   2      >