• وبلاگ : دختر مشرق
  • يادداشت : داستان من و تو افسانه قشنگي است
  • نظرات : 0 خصوصي ، 18 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     

    عزيز دلم حلول ماه مبارك رمضان را به تو فرشته پاكيها تبريك ميگم . از خدا ميخوام اين توفيق رو به ما بده كه لياقت درك اين ماه عزيز رو داشته باشيم و بتونيم از فضائل و بركات آن بهره مند بشيم

    گل من هاترا . مهربون من . عزيز دلم سلام. سلام به تو و دل مهربونت. واي چقدر به تو بدهكارم. وقتي به ياد ميارم چقدر لطف كردي و من كوتاهي كردم دلم ميخواد از خجالت بميرم. نازنينم برات تو اون پست هم كامنت گذاشتم . حتما بخون. واما افسانه .... زندگي افسانه اي بيش نيست نازنين. ولي اين من و تو هستيم كه پايان اين افسانه را مي نويسم. ميتونيم خيلي قشنگ تمومش كنيم. ميتونيم نيمه كاره رها كنيم و بذاريم ديگران هرجور دوست دارند تمومش كنند. يا حتي ميتونيم خودمون تلخ تلخ تمومش كنيم. اما عزيزكم وقتي ميتونيم پايان شيريني به افسانه عمر بدهيم چرا كوتاهي كنيم ؟؟؟ چرا تسليم هر چه كه پيش مياد بشيم ؟؟ چرا بذاريم هركس قلمي برداره و تو كتاب زندگي ما هرچي دوست داره بنويسه . يا هر تصويري كه دلش ميخواد رسم كنه ؟؟؟ آخه چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مهربونم قلم سرنوشتت رو بدست هركس نده. يا خودت زيبا بنويس يا به دست كسي بده كه افسانه سراي قابلي باشه و افسانه بسازه كه در خور شان توست .............................

    او، سرآغاز جوي‏بارهاي سيراب از نور!

    صداي بال‏هاي مَلَك را بر فراز چشمان‏تان مي‏شنويد؟
    آه! بال‏هاي فرشتگانِ عاشق، كه وجودشان را مي‏خواهند فداي بنده‏اي خدايي كنند، مي‏بينيد؟
    لحظه‏اي بيش تا آغاز بال‏گشودن فرشتگانِ آمده از سراي يار نمانده است.

    بايد شتاب كرد...

    اما...
    چگونه بايد به پيش‏واز گل‏هاي سپيد و شايد سرخِ آسماني رفت؟!

    چشمانم را بستم...
    شما نيز! آري ببنديد...
    چاره‏اي نيست جز اين...

    واااااااااي!
    بال‏هاي فرشتگان نرم‏خويِ فرستاده از جانب دوست را لمس مي‏كنيد؟

    آري...
    باز كنيد...
    چشمان‏تان را مي‏گويم...

    تمام شد...
    انتظار را مي‏گويم...
    كوله‏بارهاي‏تان را از بوي ديگران بزداييد و پر از عطر او كنيد...
    رسيديم...

    سفره گسترده مهرباني و بخشندگي ديار لب‏ريز از روزهاي‏خدا...

    بار بيندازيد و دست‏ها را بشوييد و نگاه‏تان را بر سفره بدوزيد و ...

    ياعلي

     <      1   2