سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اگر در کسى خصلتى شگفت دیدید ، همانند آن را انتظار برید چه طبیعت او وى را بر انگیزاند دیگر بار ، بر کردن چنان کار . [نهج البلاغه]

دختر مشرق

 
 
بغض - حسرت - آه(سه شنبه 84 مهر 5 ساعت 11:30 صبح )

امیدوارم در این آشفته بازارعشوه گریها،که هر کس برای خود مکتبی از دل به راه انداخته و بیابان نمایی را معوای زندگی خود ساخته و خود را مجنون بی لیلا مینامد ، چشمان دلتان همچون همیشه باز بماند و تمامی از یاد رفتگان را دوباره به یاد آورد...

عزیزان امروز میخواهم از خود بگویم ...

از دردی که بی رحمانه ترین جدایی را برایم به یادگار نهاد...دردی که میدانم همدردان فراوانی نیز دارد ... وعضویت در این بلاگ و مزاحم شدن در خانه های دل شما شاید نقطه امیدم بود تا بلکه کمی از درد دل خود و خیل همدردانم بکاهد و لااقل آنانی که آگه از سرٌ درون نیستند و بنا بر ندانستن چنین با خود و  فرهنگشان مینمایند آگه شوند.

 

چقدر زمان طولانی شده

یا شاید ساعت عمر من کند کار میکند ؛

نمی دانم . چیزی را نمیفهمم .

خاطراتم را دوباره بالا میآورم و نشخوار میکنم .

چقدر شیرین است .

طعم خوش دوست داشتن .

نه !

صبر کن .

اینگار در این بین چیزی مانده شده .

چه بوی تعفنی میدهد !

امشب اینجا ضیافتی برپاست .

باید پنجر ها را باز کنم .

اینجا بوی نا میدهد .

بوی تعفن .

بوی ماندگی .

فهمیدم ! بو ، بوی تنهایی ست

شامه ام را پر میکنم از تنهایی و در سینه حبس میکنمش تا تنها بماند .

تنهایی را حبس میکنم تا تنها برای من بماند .

آری ! من دیگر تنها نیستم .

بغض ، حسرت ، امید ، انتظار ، خاطره و اشک ...

امشب چه جمعیست اینجا .

همه هستند

بنوازید و بخوانید ...

بردی از یادم / دادی بر بادم / با یادت شادم .....

باید برقصیم . همه با هم و در آغوش هم .

چه هم آغوشی زیبایی .

من در آغوش تنهایی

اشک در آغوش صبر

عشق در آغوش غم

امید در آغوش انتظار

و خاطره در آغوش حسرت

باید از این سرمستی فریاد شادی بزنم .

بغض نمیگذارد .

نفسم تنگ آمده

خدایا : چه شده ؟

«در جمع من و این بغض بی قرار جای تو خالی »

جشن عروسیم مبارک!!!

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 4  بازدید

بازدیدهای دیروز:3  بازدید

مجموع بازدیدها: 157460  بازدید


» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «