سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که به کار کسانى خشنود است ، چنان است که در میان کار آنان بوده است ، و هر که در باطلى پا نهاد ، دو گناه بر گردن وى افتاد ، گناه کردار و گناه خشنودى بدان کار . [نهج البلاغه]

دختر مشرق

 
 
مسافر شیدا(سه شنبه 84 مرداد 18 ساعت 10:5 صبح )

 آنگاه که سرزمین هجر را وداع می گویم و در امتداد جاده انتظار این راه بی نهایت گام بر می دارم، زمانی که خوشحال و سبک بال در کنار تو جای میگیرم و دستهای لطیفت را در دست می گیرم، از همه غم ها و رنجهای این سفر دور رها می شوم و گذشت زمان را به چشم فراموشی می نگرم.
 آنگاه که نگاهم از نگاه معصوم و لبریز از عشق تو سیراب می شود و یا آن زمانکه دستهای قشنگت به دور کمرم حلقه می شود و سرت به روی زانوان لرزانم قرار می گیرد، من چون پروانه ای که بی اختیار روی گلبرگ گل 
مینشیند، مفتون  نگاه شیدای تو می شوم.

 اما به ناگاه تیری از بیم و هراس که اعماق وجودم را نشانه رفته، تمام جانم را به  آتش می کشد.

 در آن حال مرا رنگ پریده و پریشان می بینی که در اوج سرور و شادی،بی اختیار  اشک از چشمانم فرو می افتد.

در این جا انگشتان تو ناجی این اشکها می شود و قطره های اشکم چون دانه های شبنم به روی گلبرگ، روی انگشتان دست تو می نشیند.

 پس در آغوشم می کشی و می پرسی چرا گریه؟

 از ورای هاله ای از اشک نگاهت می کنم، گمان می کنم دو جام چشم تو هم پر  از اشک شده. با صدای لرزان می پرسی: دلت از چه گرفته؟ راز دلت را برای من  فاش کن، شاید بتوانم دل اندوهگینت را از دل خویش مرهمی سازم.

اما ...

اما ای نیمه وجودم و یا نه، ای تمامی وجود من. علت گریه ام را مپرس.

 آن زمان که در آغوش تو جای دارم و در آیینه روی تو می نگرم،  در زیر این گنبد نیلگون کسی را سعادتمند تر از خویش نمی یابم. ولی در میان  این لحظات شیرین، ندایی غریب در گوشم زمزمه می کند که شاهین زمان این سعادت را نکند از من بگیرد و تندباد حوادث این گل عشق را پرپر کند.  این وقت است که مرغ روحم، پریشان حال در فضای مبهم مرموز آینده بال  می گشاید و در دل می گویم:


 معبودا، آیا این سعادت جاوید است؟

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 8  بازدید

بازدیدهای دیروز:39  بازدید

مجموع بازدیدها: 157416  بازدید


» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «