سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت به درون انباشته از خوراک وارد نمی شود . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

دختر مشرق

 
 
دنیایی که داری چقدره؟؟(یکشنبه 85 فروردین 20 ساعت 12:11 عصر )

تینا عزیزم سلام

چون برام خیلی مهم بودی مجبور شدم اینجا بگم.. عزیزم من نتونستم ادرس وبلاگت رو باز کنم لطفاً آدرس درست رو بهم بده.ممنونتم.

======================

سلام به همه دوستان گلم

راستش موضوعی یا بهتر بگم داستانی هست که چند روزه فکر منو مشغول کرده طوریکه لحظه ای نمیتونم بهش فکر نکنم و کلی سوال بی جواب.

هر روز باید مسافت تقریبا زیادی رو بیام یعنی از محل کارم تا خونه و بالعکس که برای زمان کمتر از مترو استفاده میکنم. هفته پیش صحنه ای رو دیدم که خیلی آشفتم کرد کلا بگم روز منو برام مثل زهر مار تلخ کرد.

داستان از این قرار بود که یه روز که من مثل همیشه برای خرید  به یه مغازه کوچولو در یکی از ایستگاههای مترو رفتم وفتی خواستم خرید کنم مردی اومد که اصلا بهش نمیخورد گدا باشه 2 تا کیک دستش بود رفت طرف فروشنده و با یه نگاه التماسانه ای ازش خواست که اونا رو بدون دریافت پول بهش بده. فکر میکنید اون مرد چه کار کرد؟؟ خیلی راحت یقه اش رو گرفت از مغازش پرتش کرد بیرون، حراست ایستگاه مترو رو خبردار کرد که تحویل اون بدنش به جرم دزدی!!!

 من واقعا مونده بودم چه کار کنم فقط تنها کاری که کردم فروشنده رو هول دادم و گفتم آقا چه خبره؟؟!! من حساب میکنم

فکر میکنید چقدر میشد پول اون 2 تا کیک 200 تومن!!!

برایه 200 تومن شخصیت  اون جلو صدها نفر خورد شد صورت مرد سرخ شده بود حتی گوشش معلوم بود خیلی شرمنده شده بود. کیک ها رو بهش دادم که بره، اما خودم به فاصله چند متریش حرکت کردم تا ببینم عاقبت این مرد چی میشه؟؟ تا عاقبت دیدم که به سمت یه دختر بچه ناز و خوشگل به همراه یه خانم جوان رفت. اولین کیک رو باز کرد داد به دختر بچه و اون یکی رو نصف کرد برایه خودش و خانمش. کاش میبودین و این صحنه رو میدید اونوقت خیلی ها که احساس ناشکری میکنن میدیدن که چقدر خوشبختن.

دیدن این صحنه اول برایه من یه درس زندگی بود که همیشه قدر عافیت رو باید تو هر شرایطی دونست و اینکه خیلی حالم گرفته شد و هزاران سوال که آدم ها چه طور موجوداتی هستند که بعضی هاشون با پنجه هایه تیزشون منتظر حمله بر ناتوانا هستند.. مگه ما از یه جور نیستیم پس این همه تضاد یعنی چی؟؟ و خیلی سوالات دیگه.

اینقدر سفت و محکم دنیا و تنقلاتش رو گرفتیم که به هیچ وجه راضی نیستیم ازمون جداش کنن آخرش چی میشه؟؟ علی میمونه و حوضش...خودمون میمونیم و اعمالمون مگه غیر از اینه؟؟ کاش لااقل یه ذرشو با خودمون می بردیم که حداقل دلمون نمیسوخت!!

اون فروشنده جالبه که خیلی ادعایه مسلمون بودن داره چون بارها دیدم پس چرا موقعی که آزمایش خدا داشته براش اجرا میشد اون برخورد رو کرد؟؟؟

میدونم که اون مرد شرمنده زن و بچش شده و هیچ چیز بدتر از این نیست.

موقع صبحونه، نهار، شام اولین چیزی که به یادم میاد اونا هستند که الان کجان؟؟ چه کار میکنن؟؟ چیزی برایه خوردن تو این شهر به این بزرگی دارند و دعا میکنم که حداقل از این شرمنده تر نشه!!

تو این دنیا باید گرگ بود تا زندگی کرد اما گرگ بودن تو صفت انسانها نیست هست؟؟

پدرم همیشه وقتی نمازش تموم میشه همیشه این دعا رو میکنه اولین دعاش اینه:

خدایا هیچ مردی رو شرمنده زن و بچش نکن... آمین

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 4  بازدید

بازدیدهای دیروز:14  بازدید

مجموع بازدیدها: 157482  بازدید


» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «