سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برادرانِ راستین به دست آر و بر شمارشان بیفزای که به هنگام آسایش، ساز و برگ اند و به هنگام سختی، سپر . [امام علی علیه السلام]

دختر مشرق

 
 
جرعه جرعه شکفتن(یکشنبه 84 اسفند 28 ساعت 10:30 صبح )

ooاین بار بهاری ترین چکه های بارانی احساسم را با لهجه همه پروانه صفت های این دیار ، به آسمان نیلوفری دلهای زلال هدیه میکنم

 صدای پای بهار را در همین نزدیکی احساس میکنم . بهار همیشه برای من تداعی سخاوت آسمان ، تبسم گلها ، برآشفتگی خواب کوهساران ، هیاهوی بال پرندگان مهاجر ، رویش ، شکفتن و زیبائی بوده است . لحظه ای درنگ میکنم و به مرور قافله شتابناک عمرم ، (به جویباری که بی وقفه از کنارم می گذرد و به دریای میلیونها روز و سال و قرن رفته می پیوندد ) ، می اندیشم .

 هی ...!! پشت سرت را نگاه کن ! در سالی که گذشت چند تا دل را شکستی ؟! چند دل بدست آوردی ؟! اشک چند چشم را در آوردی ؟! بر روی چند لب ، لبخند نشاندی ؟! چند تا روح را آزردی ؟! چند روح را به پرواز در آوردی ؟! در چند وجود ، بوته ی محبت کاشتی ؟! ریشه ی کینه ی چند قلب را بارور کردی ؟! کدام نابسامانی را سامان دادی ؟! چه زخمهائی را التیام بخشیدی ؟! کدام بیچاره را چاره نمودی ؟! کدام روح آشفته را آرامش بخشیدی ؟ ........ یادت هست ؟؟؟!!!

 اکنون در این فصل پرسشهای بزرگ ، موقع نگاه کردن به شگفتی ها و زیبائی ها و ترنم چشمه و باران  ، از خود می پرسم : ‹‹ آیا تو هم به سمت شکفتن کوچیده ای ؟؟ در زیبائی روح خود کوشیده ای ؟؟ ببینم آیا در تو نیز ترنمی تازه ، زمزمه ای نو و هیاهوئی بدیع آغاز شده است ؟ ››

 این روزها می خواهم به ‹‹ زیستن ›› بیندیشم و دمی در پی ‹‹ راستی ›› و ‹‹ اعتدال در سخن و عمل ›› باشم . میدانم که در این فصل پرواز ، اگر بهارانه نشوم ، چیزی از بهار را ادراک نخواهم کرد .

حالا که روحم به اهتزاز در آمده و قلبم در بیکران سبز در پرواز است ، و زمان ، زمان زبان گشودن است و آواز ، ساز درونم را کوک میکنم تا زیباترین آهنگ را بنوازد .

 سه تار دلم را میلرزانم تا از آن موسیقی دلنشین عشق برخیزد . حالا دیگر بر شاخه های خشکیده وجودم  ، لبخند جوانه های تازه امید را می بینم . در این روزهای تقلب قلبها و احوال ، قلبم را از دست های نامحرم پس می گیرم و به حریم دوست می آورم . پرواز را تمرین میکنم و حالم را از اسارت بی حالی و رخوت بیرون میکشم و به نشاط می رسانم . میدانم که دراین روزها اگر سراغ قلبم را نگیرم ، با بهار محرم نخواهم شد .

 چه لطیف و شگفت و نکته آموز است دعای آغازین سال و نخستین خواسته ها یم در آستانه بهار : 

 

یا مقلب القلوب والابصار ، یا مدبر اللیل والنهار ، یا محول الحول والاحوال

 حول حالنا الی احسن الحال

 

 دست به دامن آسمان می شوم و از او میخواهم که مرا به دست محبتی که بر سر قلب و روحم می کشد ، بنوازد . میخواهم شیوه باغبانی کشتزار لحظه هایم را از او بیاموزم تا امسال را به داس بیهودگی نسپارم و در هجوم ملخهای غفلت و گیاهان هرز هوا پرستی ، باغ وجودم را آفت زده و پژمرده نبینم .

 از بهار آفرین و کاروان سالار قافله لیل و نهار میخواهم ، چنانم کند که روز و شبهای سال را به خورشید ایمان و ستارگان عمل صالح روشن کنم .خدای من ! به من توانی بخش که آوندهای وجودم قطره قطره خلوص و جرعه جرعه صداقت باشد و شکفتن و بالندگی را تجربه کند .

میدانم که معبود من ، مرا روحی شفاف و زلال عطا خواهد کرد و مرا به سرزندگی و شور عاشقانه رهنمون خواهد شد .

 

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 10  بازدید

بازدیدهای دیروز:13  بازدید

مجموع بازدیدها: 157378  بازدید


» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «