سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تا کی آب بر کوه می ریزد و آن را نرم نمی کند؟تا کی حکمت می آموزید و دلهایتان بر آن نرم نمی شود؟ [عیسی علیه السلام]

دختر مشرق

 
 
امروز را از یاد نخواهم برد(دوشنبه 84 دی 26 ساعت 2:0 عصر )

ای کاش میشد با حرارت خورشید ریشه های بیگانگی و تردید را سوزاند.

 ای کاش میشد از قفس تنگ حسرت  و اندوه به آسمان آبی آرزوها پر کشید و بر بالاترین قله ایثار و مهربانی آشیانه ساخت.

ای کاش میشد با ریشه هایی از ایمان و با شاخه هایی از اعتماد و یکدلی با برگ هایی از تقوا و گلبرگ هایی از صفا و صمیمت با هر چشمه ایی از عاطفه و مهر و محبت در میان بوستانی از گذشت و مهربانی و دور از نامهربانی ها زندگی کرد.

آوارگان را همین بس که در آرزوی سقفی محکم و شبی مهتابی را به انتظار بنشینند.

انسانها را همین بس که در مرگ انسانیت حسرت کشند.

مردمان این دیار را همین بس که در پی آرزویی دور باشند.

امروز را فراموش نخواهم کرد، امروز که با دیروز و فردا پیوند خواهد خورد. امروزی که شاید فردایی را به دنبال نداشته باشد. آدمی چه میداند ار فردای خویش؟؟!!

بر گرد این خاک غریب پنجه های خونین عشق را به یاد فرهاد بر صخره های سنگی می کشانم تا شاید شیرین بداند که او که بوده و از همه مهمتر راه او!!

تو این احساس لطیف را درک میکنی؟؟

من در این گرداب غرق میشوم، به امید دستی یاری رسان......

پروانه خیالم هر چه بیشتر بر گرد افکارم اوج میگرد و بیشتر میسوزد اما چه فایده که عادت پروانه شمع است و ترک عادت دوری از وصال.

امروز را فراموش نخواهم کرد.

امروز من به فردا می نگرم و به صبحی نو، به صفحه ای دست نخورده و به شعری سروده نشده.

امروز من در خیالم کلافی سفید می بافم تا هر آنچه که در خیالم از گذشته است را پر کند تا هرگز به یادش نیاورم.

امروز آرامش را از دریا و سبز بودن را از طبیعت به ارمغان آوردم.

امروز را باور میکنم با تمام ناباوری هایم.

امروز را فراموش نخواهم کرد زیرا امید دیروز و سرنوشت من در آینده است.

 



 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:8  بازدید

مجموع بازدیدها: 157507  بازدید


» لوگوی دوستان من «
» فهرست موضوعی یادداشت ها «
» آرشیو یادداشت ها «
» موسیقی وبلاگ ? «
» اشتراک در خبرنامه «