• وبلاگ : دختر مشرق
  • يادداشت : شعله هاي خاموش شده عشق
  • نظرات : 1 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    نرگس عزيزم سلام

    واي چه خوب شد اومدي حرفات حسابي حالم رو عوض كرد عزيزم مرسي مرسيييي بابت خوبيهات. حرفات رو همه رو قبول دارم ميخوام به اينده فكر كنم به اينكه خوب زندگي كنم و البته نميشه به گذشته فكر نكرد اما ميشه به عنوان يه تجربه ازش استفاده كرد منم همه اونها رو تجربه برايه ايندم و خوب زندگي كردنم ميكنم. خوبه؟

    نرگس دوستت دارم گلم

    وقتي احساس مي كني كه ديگر تحمل نداري جادوي اميد است هرگز ريسمان اميد را رها مكن.

    اعتماد به نفس را هرگز از دست مده ؛ تا آن زمان كه به تو اميد ميدهد تا راه را ادامه دهي.

    هرگز مهار شاد زيستن خود را به دست ديگري مده باور داري توانايي دليلي داري بكوشي.

    انگاه همواره در اختيارت خواهد بود اين ثروت مادي نيست بر ان چنگ بزن.پيروزي و شكست در چگونگي احساس ما نهفته است . احساس ماست كه شكست را رقم ميزند . روا مدار كه لحظه هاي ناخوشايند بر تو چيره گردند. صبور ژرفاي حياتمان را نشان ميدهد..در ياري جستن از ديگران ترديد مكن امروز يا فردا همه بدان باش و ببين كه انها در گذرند. از عشق مگريز به سوي ان بشتاب . عشق ژرف ترين شادي هاست با تمام وجود انرا بجوي.. تو راه را گم نكرده اي تو ديدار به هر اينه كه چيزي نو از خود و زندگي بياموزي بدان كه پيش رفته اي و عشق را يافته اي . داشتن احساس غرور نبايد مانع زندگي در گرو داشتن احساس نيكو به خود شود. يا خنديدن و گريستن است كه زندگي معنايي كامل مي باد.

    سلام عزيز..حالت خوبه؟اومدم هم حالت بپرسم هم بگم که سايتم راه افتاده و ديگه تو سايتم اپديتم اگر دوست داري از برنامه هاش با خبر بشي تشريف بياريد سايت و البته بدلايلي که تو پستم نوشتم بايد با عضويت وارد شد.پس عضويت فراموش نشه ..خوشحالم که ميتونم دوستي مثل شما داشته باشم.وبلاگ آدمک ها(ايکام) هم تا اطلاع ثانوي اپديت نخواهد شد تا تصميمي هم براي اون بگيرم.منتظرم..پاينده باشيد.خدانگهدار

    اين راهه پر پيچ و خم به آخرش رسيده.
    التهاب لحظه هام به انتها رسيده.
    جنگيدن با احساس انگاري خيلي سخته.
    اما به جاش درد و غم به آخرش رسيده.
    براي من هميشه سکوت تو سئوال بود.
    اما حالا اين روزا به پاسخش رسيده.
    گنگيه احساسه تو وجودمو عذاب داد.
    آرامش که امروز به قلب من رسيده.
    گريه هاي شبونه روحم و بي تاب ميکرد.
    خدارو شکر که امروز غصه به سر رسيده.

    اينها هم تقديم به آبجي عزيزم هاترا. بلكه باعث بشه گل لبخند رو لبهاش شكفته بشه

    گل من اينو به خاطر داشته باش. ممكنه يك نفر بتونه به ما ضربه اي بزنه و خاطرمان رو آزرده كنه. اما اون فقط يك ضربه ميزنه.فقط همين و مطمئنا چيزي كه ما رو از پا در مياره اون ضربه نيست ، بلكه عامل شكست و تباهي و درد و رنج ما ضربه هايي هست كه پس از اون ضربه خودمون به خودمون ميزنيم. و با اينكار خودمون رو تباه مي كنيم. عزيز دلم نااميد شدن ، تسليم شدن، زانوي غم به بغل گرفتن ، به زندگي پشت كردن ، لبخند را فراموش كردن ، تن به غصه سپردن ، اشگ ريختن هاي متمادي ....... همه و همه اينها ضربه هايي هست كه ما خودمون به خودمون ميزنيم .اما چرا ؟؟؟؟ چه كسي ارزش اينو داره كه ما به خاطرش خودمون رو تباه كنيم ؟؟؟؟؟؟ مگكر ما چقدر زنده ايم و يا چقدر قراره زندگي كنيم ؟؟؟؟ چرا بايد مثل عروسك اختيار دلمون به دست ديگران باشه تا هربلايي ميخوان سرش بيارن؟؟؟؟ ؟ چرا بايد اجازه بديم كه ديگران اين عمر كوتاه رو تباه خودخواهي خود كنند ؟؟؟

    نه . اين درست نيست . تو هم ميدوني كه درست نيست . پس بلند شو . بذار اشگاتو پاك كنم. بذار نقش زيباي لبخند رو باز تو چهره ات ببينم. بذار برق اميد رو تو چشمات ببينم و شور زندگي رو تو دلت . تو همون دل زخمي . تو همون دلي كه حالا غرق به خونه. اما اگر تو بخواي. اگر تو اراده كني اين زخم خوب ميشه و دلت دوباره شاداب ميشه .بايد باور كني هيچي تموم نشده و تو هنوز در آغاز راهي و تنها يك شاخه خشكيده سر راهت بود كه پات بهش گير كرده و به زمين افتادي . اما جاده هنوز رو به مقصدي روشن ادامه داره و تو بايد به راه بيافتي .به پشت سرت نگاه نكن. فقط به روبرو ، به اون نوري كه تورو دعوت ميكنه به سوي خودش توجه كن .به راه بيافت . آينده مال تو و در انتظار توست

    سلام آبجي نازنينم. سلام مهربونم. منو صدا كردي ؟ من اينجام . كنار تو . دستاتو بده تو دستام. خوبه .حالاهمه غصه هاتو بده به دستهاي من . من ميدونم با غصه ها چيكار كنم. نازنين من كي دل مثل برگ گلت رو شكسته ؟ كي اون چشماي قشنگ رو نمناك كرده ؟ كي تونسته عزيز دل منو اينقدر ازرده كنه ؟؟؟؟مهربونم. آبجي خوبم. بخدا من شرمنده روي ماهت هستم. اينقدر دلم ميخواست شب ولادت مولا كنارت بودم. اما افسوس كه اين پارسي بلاگ لعنتي با خراب شدنش همه برنامه هاي منو خراب كرد و فرصت نداد در چنين شب و روز خجسته اي كنارعزيزانم باشم. ضمنا خبر هم نداشتم كه آپديت كردي. هاترا جان آيدي منو اد كن. ميخوام باهات بيشتر حرف بزنم. نميدونم چرا دل نگرانت هستم. خواهري به من قول بده صبور باشي . زندگي پر از فراز و نشيب و پر از تلخي و شيرينيه . آدمي اين وسط ميتونه دوام بياره كه در هر شرايطي و با هر بازي زندگي خودش بتونه خوب بازي كنه و تن به شكست و تسليم شدن در برابر نشيب ها و تلخيها و غصه ها نده.و همينطور در فرازها و پيروزيها و شيريني ها آنچنان در خوشي غرق نشه كه خودش رو و خدا رو فراموش كنه ....

    امشب صداي تيشه از بيستون نيامد

    شايد به خواب شيرين،فرهاد رفته باشد

    + مصطفي 

    شنيده بودم رسم زمانه اين است هر چه كني به سرت مي آيد .

    گرچه تنهايي و اشك اولين غرامت دوست داشتن است.

    مثل هميشه زيبا بود فكر كنم نفر اول شدم