قسم به اسمان ابي که عطر خدا را در گلها مي پيچد
و من از ذوق اين عطر افشاني بوستان را به تن مي کشم و با طناب ماه بازي مي کنم؛
اکنون در بوي گلها خود را شستشو مي دهم و دست دراز مي کنمو دسته گلي به خود هديه مي
دهم .درميان دل خود اسيرم و ازعشق دريا
و اسمان مستم ؛ جاده هاي زندگيم به گل ختم مي شود تا در اين مسير راه زندگي ام
را گم نکنم .دلم مي خواهد نقشي از دلبستگي دستهاي پر نيازم را درذهن
سيالفضا نقاشي کنم.