سلام دختر مشرق
يه لطفي به من بكن.. اگه جواب سوالت رو پيدا كردي راهش رو به منهم نشون بده.. به منم بگو چطوري ميشه من من باشه.. يا اوني باشه كه ما ميخواهيم.. منم وقتي تنهام و دارم به گذشته فكر ميكنم نميفهمم اين خدايي كه اين سرنوشت رو براي من رقم زد و يه نفر رو سر راه زندگي آروم من گذاشت كه من بتونم با اون طعم عشق رو حس كنم چرا اون رو به من داد و چرا از من گرفت.. نميدونم.. فقط يه چيزي رو خوب ميدونم نازنين.. تا شقايق هست زندگي بايد كرد.. من يادش و خاطراتش رو يه جاي مطمئن توي قلبم گذاشتم كه دست هيچكس بهش نرسه و زندگي ميكنم.. ميدوني .. قلبم بهم ميگه من دوباره بهش ميرسم.. شايد 30 سال ديگه يا شايدم زودتر
من خودم رو براي اون روز آماده ميكنم.. روزگار بازيهاي زيادي داره دختر مشرق.. ما فقط يه چشمش رو ديديم..