• وبلاگ : دختر مشرق
  • يادداشت : دنيايي كه داري چقدره؟؟
  • نظرات : 3 خصوصي ، 13 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام...واقعا كه خدا چه مهربونه و كم توقع كه با 200 تومن پول نا قابل يه فكر و يه زندگي تازه به آدم مي ده. كاش آدما هم انقدر مهربوون بودن كه با 200 تومن و فقط با 2 تا كيك يه لبخند ناچيزي از خوشحالي به لب كسي بشونن. كاش تقسيم نعمتهاي خدا رو بلد بوديم. خدا بزرگه بالاخره زمونه مي چرخه و شايد يه روز من محتاج اين بشم كه اون مرده 2 تا كيك بهم بده.

    موفق و شاد باشيد.

    اگه دنيا مال من بود اگه اسمون و داشتم

    ماه ميگرفتم از شب پيش چشم تو ميذاشتم

    روي دامنت ميچيدم تك تك ستاره ها رو

    از ترانه پر ميكردم لحظه هاي بيصدا رو

    موفق باشي زيبا بود خيلي .....

    سلام نازنين

    امشب بغض مي كنم

    به حرمت چشمهايت

    به حرمت غمهايي كه دنيا به ما سپرد

    ......

    عزيز واقعا دگرگون شدم من از اين صخنه ها زياد مي بينم در طول

    مسير دانشگاه تا خونه و ....

    عزيز اگه اين آبجي كوچيكه قابل بود يه سري بهش بزن

    من گذاشتمت داخل پيوندام

    تو هم اگه قابل دونستي اينكا رو بكن

    دوست دارم آبجي كوچيكه

    مرسي سر زدي بازم ازين كارا بكون اپ كردي خبر بده مزاحم بشيم
    چه صحنه اي بوده من اينجا قلبم تركيد خيلي قشنگ و صميمانه مينويسي به منم سر بزني خوشحال ميشم

    سلام واقعا"( بردي مرا بدان سوي ملكوت زمين)

    کودک روانه از پي بود ............. نق نق کنان که «من پسته.» پول از کجا بيارم من؟ .......................... زن ناله کرد آهسته

    کودک دويد در دکّان ...........................پايي فشرد و عرّي زد گوشش گرفت دکان دار: ..................« کو صاحبت زبان بسته!» مادر کشيد دستش را: .................... « ديدي که آبرومان رفت؟ » کودک سري تکان مي داد .................. دانسته يا ندانسته.

    « يک سير پسته صد تومان! .......... نوشابه، بستني... سرسام! » انديشه کرد زن با خود ................... از رنج زندگي خسته: ديروز گردوي تازه ................... ديده ست و چشم پوشيده ست هر روز چشم پوشي هاش ................ با روز پيش پيوسته.

    کودک روانه از پي بود ................ زن سوي او نگاه افکند باديده يي که خشمش را ............... باران اشک ها شسته. ناگاه جيب کودک را ........................ پُر ديد ـــ« واي! دزديدي؟ » کودک چو پسته مي خنديد ................. با يک دهان پُر از پسته.

    سلام.

    خوشحال شدم سر زدي.

    من هم دلم شكسته هم دلم گرفته.

    از همه چيز و همه كس.

    موفق باشي.

    ياعلي.

    ممنون كه سر زدي دوباره خيلي خوشحال شدم من هميشه سر ميزنم به وبلاگت خوشحالم كه دوستي مثل شما دارم

    سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
    سرها در گريبان است
    كسي سر بر نيارد كرد پاسخ گفتن و ديدار ياران را
    نگه جز پيش پا را ديد ، نتواند
    كه ره تاريك و لغزان است
    وگر دست محبت سوي كسي يازي
    به اكراه آورد دست از بغل بيرون
    كه سرما سخت سوزان است
    ...
    سلامت را نمي خواهند پاسخ گفت
    هوا دلگير ، درها بسته ، سرها در گريبان ، دستها پنهان
    نفسها ابر ، دلها خسته و غمگين
    درختان اسكلتهاي بلور آجين
    زمين دلمرده ، سقف آسمان كوتاه
    غبار آلوده مهر و ماه
    زمستان است

    سلام.

    حالتون خوبه؟

    وبلاگ عالي داريد . مخصوصا كه كار قالبش رو هم علي جون انجام داده.

    زيبا مينويسيد.

    حقيقتش من نميتونم با كلاس حرف بزنم.

    ولي ميخوام بگم:

    دم پدرتون گرم كه اين دعاها رو ميكنه.

    خدا بهشون عذت بده.

    به ما هم سر بزنيد.

    حتما خوشحال ميشيم.

    ياعلي.

    سلام

    كاش فقط مسلمونيمون از شناسنامه هامون معلوم نمي شد....

    كاش از امتحانايي كه موفقيت تو بعضي هاشون فقط 200 تومن خرج داره ، سربلند بيرون مي اومديم....

    اصلا كاش انسان بوديم ، فقط انسان....

    التماس دعا

    تا بعد

    + سالار 
    و چه نفرت انگيزند مردماني «به چشم خويش آسماني» كه اين وقايع را نظاره گرند و تاسف مي خورند و چشم بر هم مي بندند و مي گذرند

    ؟

    !

    هذه جهنم التي كنتم توعدون