شبي چنين طناز – پر از هزاران راز،
غريب و گرد آلود، دلم مسافر بود.
به گوشه خلوت ، تنهايي همدمم بود
و ثقل دوري و غربت.
دلم تحمل کرد، دمي تامل کرد
و يک بهار معنا زحنجره گل کرد:
کاي يار، اي دور ازمن،
ببين که غربت يک عمر با من است امشب.
با يادت دمسازم و دلم
بي قرار و توسن است امشب.
دمادم آتش هجران اگر چه مي بارد،
ولي چه غم ما را ؟
که عاشقيم و مجازات عشق سنگين است.
هماره ياد تو بودن، جرم ما اينست