امشب دل مومنين هوايي است
امشب همه لحظه ها خدايي است
امشب نفس دل تو هاتف
همچون نفس مرغ قفس وقت رهايي است
شبي چنين طناز – پر از هزاران راز،
غريب و گرد آلود، دلم مسافر بود.
به گوشه خلوت ، تنهايي همدمم بود
و ثقل دوري و غربت.
دلم تحمل کرد، دمي تامل کرد
و يک بهار معنا زحنجره گل کرد:
کاي يار، اي دور ازمن،
ببين که غربت يک عمر با من است امشب.
با يادت دمسازم و دلم
بي قرار و توسن است امشب.
دمادم آتش هجران اگر چه مي بارد،
ولي چه غم ما را ؟
که عاشقيم و مجازات عشق سنگين است.
هماره ياد تو بودن، جرم ما اينست.
عشق و ياد يار آري يک سراب ،
بوي وصل اودروغي ناب ناب .
لحظه ها هم بوي رفتن مي دهند ،
يا نمايش از شکستن مي دهند
و مرا اين بس که به ياد تو زنده ام
و بسوي تو ساري و رونده .