اي خدا! منتظر بارانم
دوست دارم که قدم بگذارم
زيرآن شکوفه هاي مهرت
زير تکدانه هاي لطفت
و نگينهاي لباس ابرت
دوست دارم زير آن راه روم
توي آن کوچۀ بي نام ونشان، کوچۀ تنهايي، کوچۀدلتنگي
وبخوانم بهر او:
آه باران!! باران!!
شيشه قلب مرا
بَه! چه زيبا شُستي
دل زَنگار مرا
تو چه زيبا رُفتي
وگل اميدم
پروراندي و سپاس
دوست دارم شنوم