گاه بيدارم و گاه در خواب
اما در اين دو حال تو در كنار من
حضور تو درون من
سوال سخت بي جواب
سكوت تلخ و يك كوه غصه و عذاب
جنون از اين سوال بي جواب و اين همه عذاب
هيچ نشاني از نجات
هيچ دمي در اين حياط
نفس گرفت
صدا شكست
نگاه من بدون مقصد است
مرا ببر از اين جسم خسته ام
خسته و خسته و شكسته ام
هيچ كس نيست تا تن شكسته ي مرا بند زند
اي خدا پس اين نگاه سرد ديگران براي چيست ؟
اين همه نگاه و اين همه صدا براي چيست ؟
در اين زمان كه ما نشسته ايم و زمين را چنگ مي زنيم
دگر خيال ما به سوي پرواز و آسمان براي چيست ؟
سكوت كن مثل سنگ
عبور كن مثل باد
سقوط كن مثل من ... مثل ياد
بيا بيا به پرتگاه ذهن من كه من دمادمي است
از اين پرتگاه سقوط كردم و به روي خاك خفته ام !