• وبلاگ : دختر مشرق
  • يادداشت : درد دل يه آدم به قول خودش ديوونه!!
  • نظرات : 6 خصوصي ، 29 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    اي خدا!اي رازدار بندگان شرمگينت
    اي توانائي که بر جان و جهان فرمانروايي
    اي خدا!اي همنواي ناله ي پروردگانت
    زين جهان،تنها تو با سوز دل من آشنايي

    اشک ميغلتد بمژگانم ز شرم رو سياهي
    اي پناه بي پناهان!مو سپيد رو سياهم
    بردر بخشايشت اشک پشيماني فشانم
    تا بشويم شايد از اشک پشيماني گناهم

    واي برمن،با جهاني شرمساري کي توانم
    تا بدرگاهت بر آرم نيمه شب دست نيازي؟
    با چنين شرمندگيها،کي زدست من بر آيد
    تا بجويم چاره اي درد دلي از چاره سازي؟

    اي بسا شب ،خواب نوشين،گرم ميغلتد بچشمم
    خواب ميبينم چو مرغي ميپرم در آسمانها
    پيکر آلوده ام را خواب شيرين مي ربايد
    روح من در جستجويت ميپرد تا بيکرانها

    برتن آلوده منگر،روح پاکم را نظر کن
    دوست دارم تا کنم در پيشگاهت بندگيها
    من بتو رو کرده ام،بر آستانت سر نهادم
    دوست دارم بندگي را با همه شرمندگيها

    مهربانا!با دلي شکسته روسوي تو کرده ام
    رو کجا آرم اگر از درگهت گوئي جوابم؟
    بيکسم،در سايه ي مهر تو ميجويم پناهي
    از کجا يابم خدائي گر بکويت ره نيابم؟

    اي خدا ! اي رازداربندگان شرمگينت
    اي توانائي که بر جان و جهان فرمانروايي
    اي خدا ! اي همنواي ناله ي پروردگانت
    زين جهان،تنها تو با سوز دل من آشنايي