*** بنام تو اي قرار هستي ***

سلام هاترا جان . خوبي گلم ؟ ممنونم از اينكه اومدي پيشم و جوياي احوالم شدي . راستش اصلا قصد نداشتم نگرانت كنم. مثلا خواستم نگم كه نگران و ناراحت نشي . اما ظاهرا بدتر شد. يكي دوتا مريضي سخت . يك پائين افتادن از چهارپايه و بيهوشي و زخم و شكستگي و كوفتگي و كلي چيزهاي اينطوري مدتي باعث شد شرمنده همه بشم از جمله تو . عزيز دلم يه بار ديگه هم يادمه برام نوشته بودي كه عروس شدي . ولي راستش فكر كردم اشتباه خوندم . خواب ديدم. اصلا انتظارش رو نداشتم . حقيقت رو بگم ، نوشته هات هم بوي عروسي نميده ، نميدونم منظورم رو مي فهمي يانه ؟ ولي من دنبال يه شور و حال خاصي در نوشته هات ميگردم كه پيدا نمي كنم. شايد هم من اشتباه مي كنم. شايد همه چيز بايد همينطوري باشه ، يعني روال عادي زندگي ، نميدونم ، نميدونم ، فقط از صميم قلب بهت تبريك ميگم و برات آرزوي خوشبختي و شادكامي ابدي دارم.