سلام
نميدونم چرا جناب غريبه از حرفهاي من برداشت هاي تخيلي كرده اند اما خدا خودش ميدونه كه من دنبال دعوا كردن نيستم و به اندازه كافي هم سرم درد و بلا ريخته كه حوصله دعوا نداشته باشم...
بعد هم دوست عزيز غريبه، از كي تا حالا از نوشتن يه نفر توي يه جا و چهره ش ميشه به درون اون آدم پي برد؟
باز هم ميگم دنبال دعوا نيستم اما به خدا قسم اينجوريام نيست...
نميدوني...
فكر كن من از اونايي هستم كه تحمل حرفاي مخالف اعتقاد خودم رو ندارم اما به خدا قسم اين رسمش نيست كه پاي درددل كسي، اينجوري بنويسي...
كاش لازم نبود اينا رو بگم اما تا حالا فكرش رو كردي كه بعضي از ماها،از توي اين دنياي به اين بزرگي فقط همين يه صفحه رو براي نشون دادن زنده بودن خودمون داريم؟
هيچ فكر كردي توي جامعه اي كه همه سرشون توي آخور خودشونه و دارن مثل برق فرار ميكنن، اينجا جاي خوبي براي كنار هم نشستن چند تا جوونه واسه خالي شدن و جون گرفتن؟
هيچ فكر كردي اين يه صفحه كه هاترا داره توش درددل هاش رو مينويسه، جاي چه چيزايي رو پر كرده؟
نميدونم...
شايد زياد بحث رو احساسي ش كردم اما اگه فكر ميكني توي وبلاگ جايي براي تحويل گرفتن همديگه و گوش كردن حرفهاي دل همديگه نيست، بدون كه از اونايي نيستي كه بتوني توي جامعه كنار يه گدا بشيني و درددل هاش رو گوش كني...
من كاري به هاترا ندارم اما بزار حس خودم رو بگم...
من وبلا مي نويسم چون گشنه محبت هستم، حتي حرف هاي دوستاني مثل تو هم كلي برام دلخوشيه، كلي خودم رو تحويل ميگيرم كه يه نفر به حرف من توجه كرده و برام يه چيزي نوشته...
نميدونم دركم ميكني يا نه؟
نميدونم تا حالا از تنهايي نشستي زار زار گريه كني يا نه؟
نميدونم تا حالا دعا كردي كه كاش يه دونه كاش داشتي يا نه؟
اما مهم نيست...
من فقط همين يه جا رو واسه نشون دادن خودم و نشون دادن زنده بودنم بلدم...
ياعلي