• وبلاگ : دختر مشرق
  • يادداشت : اين روزها....
  • نظرات : 4 خصوصي ، 24 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     <      1   2      
     
    + علي 

    اول سلام

    ... آسمان را هواي بوسه بر خاك است، باران، بهانه اي بيش نيست ...

    بخاطر خوبي و مهربوني و پاكي خدايي كه آفريدگار بارونه عاشـــــــق بارونيم.

    و اين ارمغان پاكي خداس.

    دل سبز و خدايي ات به طراوت باران باد!

    ... آخرين برگ سفرنامه ي باران اين بود، كه زمين، چركين است! ...

    سلام مممممممممممممم

    خوبي گل من ؟؟؟ ميبيني هاترا جونم . شرمنده بعد كلي تاخير اومدم . واي كه من مُردم از دست امكانات پيشرفته ي پارسي بلاگ ديروز كلي چيز تايپ كردم ولي نيومد

    گلم نميپرسم چرا دلت تنگيده ، چون خودمم بد جوري دلم گرفته بود و دليلشم نمي دونستم . منم دلم واسه خيلي چيزا تنگ شده بود: خدا،زندگي،شادي،غم و ... خودم . عزيز دل ياسي سعي كن بيشتر با خدا حرف بزني ،من يه چند روزي رفته بودم قم ،كلي تخليه شدم . اگه وقت كردي ، تو هم برو ، خيلي موثره ...

    دوستت دارم آبجي جونم

    سلام

    ولي بارون يعني زندگي يعني تازه شدن بعد مي گي دلتنگي! مين كه بارون به خاطره همين دوست دارم چون وقتي ميرم زير بارون و قطره‏هاي بارون مي‏خوره تو صورتم همه چيز يادم مي‏ره و حس تولد دوباره رو بهم ميده خدارو شكر كه دو روز هم اينجا بارون زد تا اين هفته همش زد حال يادم

    راستي شعر قشنگي بود

    موفق باشيد

    فرشته تصميميش رو گرفه بود.پيش خدا رفت و گفت:خدايـاميخوام زمين رو از نزديک ببينم.اجازه مي خوام و مهلتي کوتاه.دلم بي تاب تجربه اي زميني است.

    خداوند در خواست فرشته رو پذيرفت.

    فرشته گفت:تا بازگردم بالهايم را اينجا مي سپارم.اين بالها در زمين چندادن به کار من نمي ايد.خداوند بال هاي فرشته رو بر روي پشته اي از بال هاي ديگر گذاشت و گفت:بالهايت را به امانت نگاه مي دارم.اما بترس که زمين اسيرت نکند زيرا که خاک زمين دامنگير است.فرشته گفت:باز ميگردم حتما باز ميگردم اين قولي است که فرشته اي به خداوند ميدهد.

    فرشته به زمين امد و از ديدن آن همه فرشته بي بال تعجب کرد.او هر که راديد به ياد اورد.زيرا او را قبلا در بهشت ديده بود.اما نفهميد چرا اين فرشته براي پس نگرفتن بالهايشان به بهشت بر نمبگردند.روزها گذشت و با گذشت زمان هر روز فرشته چيزي را از ياد ميبرد .و روزي رسيد که فرشته ديگر چيزي از ان گذشته دور و زيبا به ياد نمي اورد.نه بالش را و نه قولش را...فرشته فراموش کرد .فرشته در زمين ماند.فرشته هرگز به بهشت برنگشت.

    اي بابا....كامنت گذاشتم پريد!:ah

    سلام مجدد..ميدوني خانومي مشكل كجاست؟؟خداي دلمون رو فراموش كرديم...:no.دلتو يادت بياد....اونوقت دلت تنگ نميشه!

    در موردكتاب نظر اهاري......آدرس كامل رو واسم كامنت خصوصي:okh بزار يا ميل بزن تا واست پست كنم:foru

    اصلا ميخوام يه متن ازهمون كتاب رو واست بزارم...خوبه؟؟:\D/

    ياحق

    ســــــــــــــــــــــــــلام بر تنبل خانوم پارسي بلاگ..:love.خوبي عزيزم؟؟؟بزار ببينم چي شده كه قلمت روي كاغذ گشته!!!!صبر كن:larz

    سلام

    اگر قرار بود كه خدا هرچه را مي خواستيم برايمان مهيا كند ،و فقط اراده نيكي از او صادر شود، اين بدان معنا بود كه نيروئي بزرگتر وبرتر از او وجود دارد...آنوقت من ترجيح مي دادم كه آن نيرو را بپرستم!!

    زيبا نوشته اي و از دل.... و هر سخن كه از دل برآيد ، لاجرم بر دل نشيند...

    آرزومند آرزوهاي شما

    غروب كارون

    اولم
     <      1   2